دیانا

...

سیزده بدر سال 92 میان شکوفه های آلبالو ...

قبل از اینک ه مهمونا بیاند چند تا عکس ازش گرفتم بخاطر اینکه میدونستم خسته میشه و حوصله نداره. آخه تو جشن تولد یکسالگی کلی تدارک دیدم و تم کفشدوزکی براش گرفتم اما همون شب تب شدید کرد  با اینکه واکسن یه سالگیشو بخاطر همین مساله نبردم بزنم تا بعد از تولدش بشه اما قسمت این بود که این شکلی بشه .و همش بیحال بود وجالب این بود که موقع کیک بریدن چشاش میومد رو هم و چرت میزد ...

اینجا هم آبان ماه 91 بازم یه سال و نه ماهگی. رفته بود تو حیاط خونه همسایه عروسی  یهو متوجه شدم نیستش رفتم بیارمش دیدم خودشو پر گل کرده بود . و عصبانی شدم و لباساشو عوض کردم و دستو صورتشو شستم. ناگفته نماند دنبال مرغ و خروس رفته بود و میخواسته بود بره تو قفسشون ...

سلام امروز میخوام عکسای متفاوت از عشقم بذارم. اینو آبان ماه 91 ازش گرفتم. یک سال و نه ماهگی ...

چه روز قشنگی بود روز شکفتنش . روزی که خدا یکی از بهترین فرشته هاشو به زمین فرستاد روزی که برای همیشه در ذهنمون حک شده و هیچ گاه فراموشمون نمیشه رور تولد دیانای ما. دهم بهمن ٨٩ بدنیا اومد و خونه مارا پر از عشق و محبت کرد.. ٥١روز دیگه سه سالش تموم میشه و اینم عکسیه که دو سه روز پیش ازش گرفتم.       ...