دیانادیانا، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 4 روز سن داره

دیانا

عکس

اینم یه عکس تو فلکه دروازه تهران. ناگفته نماند خیلی اینجا را دوست داره و تو بازیاش که با دوستاش میکنه همش میگه با ماشین میریم دروازه تهرون. خب زادگاهشه دیگه   ا ...
17 ارديبهشت 1393

دیانا با لباس پسرونه.

الان سر کارم خیلی دلم براش تنگ شده . الهی قربونش برم . شیرین زبونیاش  چقد نازه. تقریبا یکی دو هفته پیش تو مهدکودک آب بازی کرده بود و کلی لباساشو خیسونده بود خاله لاله لباسشو عوض کرده بود و یه پیرن فرم پسرونه که نو بود بهش پوشونده بود وای که چقد بامزه شده بود. باباش میگفت دقیقا شکل پسرا شده منم چند تا عکس ازش گرفتم که یادگاری بمونه. ...
17 ارديبهشت 1393

دیانا خانوم تو آرایشگاه

رشد موهای دخترم ماشاله خیلی خوبه برا تولدش باباش برده بود آرایشگاه یه ماه گذشته بود که دوباره موهاش بلند شد البته موگیر و این چیزا هم  دوست نداره برا همین دوباره بردمش آرایشگاه که موهاشو خیلی کوتاه کنم . البته فرداش ناراحت شدم بچه ها تو مهدکودک بهش گفته بودند تو پسری چرا جورابای صورتی پوشیدی تا ظهر رفتم  از مهدکودک بیارمش گفت مامان فاطمه زهرا میگه تو پسری و ناراحت بود که خاله مریم به بچه ها گفته بود دیانا فقط موهاشو کوتاه کره ...
19 فروردين 1393

نقاشی

دیانا کوچولو عاشق کتاب و دفتر و نقاشیه. مخصوصا کتاب خوندن را خیلی دوست داره وقتی باهام میاد کتابخونه اگه یه بچه ای با مامانش بیاد کتابخونه که کتاب امانت بگیره مخصوصا کتاب کودک من مکافات دارم آخه دیانا نمیذاره کتابا را به بچه ها بدم تموم کتابای کودک کتابخونه را میگه مال خودمه و با بچه ها دعواش میشه و میگه نمیدم بهتون.. اینم یکی از نقاشیاش که سه سال و یک ماهگی کشیده ...
19 فروردين 1393

تولد سه سالگی عشم دیانا جون

سلام. خدا را شکر تولد دیانا به خوبی و خوشی برگزار شد البته بماند که من و باباش خیلی خسته شدیم اما خب لذت بخش بود چون با جون و دل برا دخترمون این تولد را براش گرفتیم . یه تولد انگری بردی. خلاصه از سه هفته پیش من و بابایی مشغول آماده کردن یه تولد انگری بردی بودیم . کلی انگری برد درست کردیم و برا تزییناتش استفاده کردیم . برای بچه هایی که قرار بود بیاند تو جشن کلاه بوقی انگری بردی درست کردیم که البته بیشتر زحمتا را بابایی کشید و ریزه کاری ها و دقتش خیلی عالیه.( در ضمن هیچکدوم از مهمونا باور نمیکردند که ما کلاها را خودمون درست کردیم همشون فکر میکردند آماده خریدیم)و بسته های اسمارتیز درست کردیم و روش انگریبردای کوچولو زدیم و مهمونا که میخواست...
12 بهمن 1392

اولین برف بعد از چند سال تو اصفهان

شانزدهم دی ماه 92 بود که خیلی برف می اومد مردم اصفهان خیلی ذوق زده شده بودند. از شانس دیانا هم ماشین خراب بود و باید با تاکسی میرفتیم خونه که البته باباش سفارش اکید کرده بود که با تاکسی تلفنی بریم که ما بخاطر برفا اینکارو نکردیم و خواستیم از برفا لذت ببریم. رفتم از مهدکودک بیارمش تا برفا را دید خیلی خوشحال شد. الهی دورش بگردم. ...
22 دی 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دیانا می باشد